به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا)، جایگاه و رویکرد پرداختن به موضوعات دینی در هنر و بهویژه سینما همواره موضع چالش و اظهارنظرهای مختلف بوده است، اما متاسفانه اکثر نظرات ارائه شده بیشتر بر مدار سلایق شخصی و بهدور از چارچوبهای علمی و فکری بیان شده است؛ از همینرو خبرگزاری ایکنا طی نشستی با حضور عماد افروغ، جامعه شناس، رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم و عضو هیئت انتخاب سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر و محمد آقاسی، محقق فلسفه علوم اجتماعی به بحث پیرامون این موضوع پرداخت که حاصل این گفتوگوی دوساعته از نظر میگذرد؛
عماد افروغ در ابتدای این نشست با بیان اینکه عصاره نظرات من در کتاب «نگرشی منظومهای و دیالکتیکی به سینما در دفاع از سینمای اجتماعی ایران» در مقدمه آن ذکر شده است، اظهار کرد: این کتاب حاصل گفتوگوهایی است که به فراخور زمان با من انجام شده است؛ مقدمه کتابم با من به کمال رسیده و من با مقدمه به کمال رسیدهام، حتی باید بگویم این مقدمهای که هماکنون به آن رسیدهام اگر هشت سال پیش به آن دست یافته بودم شاید گفتوگوهایم طی سالهای گذشته شکلی دیگر به خود میگرفت، هرچند که از آن کاملاً دفاع میکنم.
افروغ ادامه داد: من در مقدمه یک سخن اصلی دارم که این سخن در وهله اول حول نظریهپردازی و جایگاه نظریهپردازی و در مرحله دوم حول تفکر دیالکتیک میگذرد. تفکر دیالکتیک یک تفکر مبتنی بر وحدت در عین کثرت است و یکی از آسیبهایی که معتقدم هم ما و هم غرب گرفتارش هستیم بحث تفاوتگرایی محض است، هرچند غرب بعضاً در حال بازگشت است؛ هرچند ما هم علائمی از یک تفکر منظومهای را داشتیم منتها کمابیش به آن بیاعتنایم. هنگامی که تفاوتگرایی محض اتفاق میافتد، یعنی در معادله وحدت در عین کثرت، بیشتر به کثرت توجه میشود، وحدت فراموش میشود. هرچند که من نه وحدتگرای محض هستم نه کثرتگرای محض، زیرا هر دو فرد را از یک تفکر منظومهای و دیالکتیکی دور میکند.
این جامعه شناس تاکید کرد: در تفکر دیالکتیکی هم به انفصال تاکید میشود هم بر اتصال؛ یعنی در اوج تضاد باید یک نوع اتصال وجود داشته باشد، والا تضاد بیمعنا میشود. این تفاوتگرایی نیز از زمان دکارت آغاز شده و در ادامه توسط کانت ریلگذاری شد، هر چند هگل هم تا حدودی میخواست آن را تعدیل کند، اما به دلیل نوع نگرش دیالکتیکی که داشت، در این زمینه نتوانست موفقیتی کسب کند. در زمان حال هم اتفاقاتی در غرب در حال رخ دادن است که در آن بازگشتی به یک تفکر مبتنی بر وحدت در عین کثرت انجام میشود. وحدتگرایی محض آن چیزی است که در قرون وسطی رخ داد و کثرتگرایی را امروز در غرب شاهد هستیم.
تفاوتگرایی لجامگسیخته در غرب
وی افزود: در کثرتگرایی امروز غرب شاهد یک تفاوتگرایی لجامگسیخته هستیم که در آن چند اتفاق رخ میدهد؛ مخست اینکه ارتباط بین دیسیپلینهای مختلف فراموش میشود. دوم اینکه، در این فراموشی بین دیسپلینهای مختلف، یک تقسیم کار افراطی صورت گیرد. در کلام دیگر در این نوع نگرش جای خادم و مخدوم عوض میشود، در حالی که قرار است تمام این تقسیم کارها در خدمت انسان باشد.
افروغ تاکید کرد: ضعف ذکر شده فوق (عوض شدن جای خادم و مخدوم) بهنوعی در جامعه امروز ما نیز دیده میشود. برای همین اگر توجهی به آنچه که اتفاق میافتد نداشته باشیم با دست خود انسان را قربانی خواهیم کرد. با این توضیحات، اگر دقتی در عرصه فرهنگ و هنر داشته باشیم شاهد یک صنفگرایی خواهیم بود. این صنفگرایی را هم زمانیکه عضو هیئت انتخاب جشنواره سیوپنجم فیلم فجر بودم بهعینه مشاهده کردم که معتقد بود سینما تنها برای سینماست! نگرشی که از نگاه من غلط است. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم این است که جمهوری اسلامی برگرفته از انقلابی است که ریشه صدرایی دارد (ملاصدرا مبدع یک تلقی از وحدت در عین کثرت است)، ولی امروز از روح صدرایی خودش فاصله گرفته است و بهشدت به سمت یک تفکر ثنوی گرایش پیدا کرده است، اتفاقی که من از آن به عنوان یک زنگ خطر نام میبرم.
صنفیگرایی در سینما
وی متذکر شد: صنفیگرایی در هنر بهویژه سینما از آنجا نشئت میگیرد که ما خودمان را انتزاعی تعریف میکنیم، درصورتیکه معتقدم فلسفه را هم نباید به شکلی انتزاعی تعریف کرد؛ چون در این صورت از ریشههای تاریخی شکلگیری فلسفه غافل خواهیم شد و ناخودآگاه اسیر مسئله شدیم که برخی فیلسوفان از آن به عنوان نشانگان تینا نام میبرند و از ایدئولوژی نیز بدتر و از درون آدم را متلاشی میکند. این توضیحات که ارائه کردم مهمترین بحث من در این کتاب است که در قالب چهارده بخش به بحث دیالکتیک توجه دارم و به صورت فهرستوار به آن میپردازم.
دوگانه نفس و بدن
افروغ تاکید کرد: اولین دوگانه، دوگانه نفس و بدن، انسان و طبیعت، علوم انسانی در برابر علوم طبیعی، جسم در برابر ماورای جسم است؛ درست همزمان با طرح دو گانه نفس و بدن و عین دکارت، ملاصدرا با ظرافت هرچه تمام بر ارتباط نفس و بدن اصرار میورزد و آن را تا بحث حکومت عادله و جائره بسط میدهد. به این معنا که هیئت و آثار نفس و بدن دائما در تصاعد و تنازلند و از یکی به دیگری سیر و سرایت میکنند. پس هر یک از دیگری منفعل و متاثر میشود. پس هر صفتی از صفات جسمانیه و هر صورتی از صور حسیه به عالم نفوس انسانیه صعود کند، هیئتی از هیئت نفسانیه شود و هر خلق یا هیئت نفسانیهای که از عالم نفس به بدن نزول کند انفعال و تاثری مناسب با آن خلق یا هیئت در بدن حاصل شود.
دوگانه بود و نمود کانت
این نماینده اسبق مجلس اضافه کرد: اینکه ما نمود را میشناسیم و شناخت بود از توان ما خارج است. در نتیجه این نگرش، توجه از هستی و هستیشناسی به محدوده معرفت انسان با گرایش به انسانانگاری و طبعاً تفوق معرفتشناسی بر هستیشناسی سوق داده شده، اینکه علم و دانش بر ساختههای ذهنی انسان است. نگرشی که به ایدهالیسیم استعلایی در حیطه معرفتشناسی انجامید.
دوگانه حکمت نظری و حکمت عملی
عضو هیئت انتخاب سیوپنجمین جشنواره فیلم فجر دوگانه حکمت نظری و حکمت عملی را اینگونه توضیح داد: این دو، قطع نظر از منشأ پیدایش و دلالت عینی، در محتوا و فرآیند درک و دستیابی بشر دو ساحت جداگانه به شمار میروند، اما باید دقت داشت نخست هر دو وجودیاند، دوم در نظر هم، حتی اگر موضوعاتش طبیعی باشد، عمل لازم است. در اینجا هم شما نمیتوانید رابطه یک به یک بین نظر و پدیده مورد مطالعهتان برقرار کنید، زیرا حتما پای عمل به میان میآید و اصولاً هیچ معرفتی، عاری از عمل نیست و عمل هم وجهه اجتماعی، زبانی و تاریخی دارد. حال ممکن است حسب موضوع، تفاوتهایی باشد، به این معنا که موضوع طبیعی شما متاثر از فاعل شناسا نباشد، اما بر خلاف موضوعات طبیعی، موضوعات اجتماعی بیتفاوت و بدون واکنش در برابر فاعل شناسا نیستند.
وی افزود: به هر حال بحثم در اینجا حوزه، تفاوتها نیست، بحث ارتباط و اشتراکهاست. در حیطه حکمت عملی نیز به طور خاص نباید از وجه وجودی اخلاقیات، در سطحی، غافل بود و صرفاً آن را به انسان و قراردادها و اعتباریات او تقلیل داد. نباید مرزی قاطع بین حکمت نظری و عملی کشید، یعنی در حکمت نظری، توگویی مفاهیم، زمینه، عمل و تاریخ هیچ دخالتی ندارد و فقط دخالت در حکمت عملی است و از سوی دیگر وجه وجودی تنها اختصاص به موضوعات خارج از انسان و اخلاقیات دارد.حال آنکه به تعبیری اخلاق هدیه انسان به عالم نیست، بلکه دیکته عالم به انسان است.
دوگانه نظریه و عمل
وی درباره دوگانه نظریه و عمل گفت: دوگانه نظریه و عمل، نظریه و ارزش، ارزش و واقعیت، ریشه بیشتر این دوتاییها به دیوید هیوم باز میگردد. آنجایی که میگوید، باید از است، برنمیخیزد. این قضیه، منتقدین جدی مبنایی از جمله رئالیسم انتقادی و به طور خاص آندرو کالیر و روس بسکار دارد. کالیر بر این باور است که جدایی واقعیت و ارزش به این میماند که چیزی را حقیقت بدانیم، اما باورمان به خلافش تعلق بگیرد و بر عکس، چیزی را ارزش بدانیم که کاذب است. در حالی که این پرسش که چه باید درباره معتقد باشیم، مستقل از این پرسش نیست که چه چیزی درباره درست است.
دوگانه نظریه و مشاهده
این استاد دانشگاه سه دیدگاه را برای دوگانه نظریه و مشاهده تعریف کرد و گفت: در دوگانه نظریه و مشاهده ما سه دیدگاه داریم، دیدگاهی میگوید که نظریه چارچوب نظم بخش تجربه و تجربه ملاک آزمون نظریه و با زبانی خنثی در مقام داوری است. دیدگاه دیگر میگوید که مشاهده را راهی به ارزیابی نظریه نیست. این دیدگاه پسامدرنی است که در فلسفه علم شکل گرفته است. یک دیدگاه هم میگوید، تعاملی بین این دو وجود دارد. هم مشاهده سرشار از نظریه و هم نظریه، سرشار مشاهده است.
دوگانه عقل و عشق
وی دوگانه عقل و عشق را اینگونه تشریح کرد: برخی فیلسوفان عشق را هم مرتبتی از عقل میدانند یا با مقوله اصالت وجود و مراتب تشکیکی وجود بین خدا و خرد و عشق جمع موجهی برقرار میکنند (رویکرد صدرایی) و احتمالاً بتوان با انبساط عقل در معنای خاص و غیر تقلیلگرایانه آن نیز بین خرد و عشق و خدا جمع کرد، حتی در آنجا هم که به اصطلاح عقل محض میورزید، آنجا هم این عقل ورزیدن با گونهای احساس گره خورده است و الاً محل اعتنا برای شما نبود. با دیالکتیک عقل و عشق و از دو منظر میتوان خدا و خرد و عشق را هم با انبساط عقل و هم با انبساط عشق جمع کرد. اگر عقل قابلیت اتصال عشق گونه و تسلیم در برابر وحی و خدا و وجهی لایتناهی در خود نداشت چگونه میتوانست به خدا برسد و به او عشق بورزد و تسلیم او بشود عشق در خمیر مایه عقل است، همان گونه که عقل هم در خمیر مایه عشق است.
این جامعهشناس با بیان اینکه عقل و عشق مراتبی دارد، اظهار کرد: عقل بیشتر حکم وسیله را دارد تا هدف. هدف غایی عشق به معنای یگانگی با خدا (وجود وجود) است. عقلی هم که میخواهد غایتش عشق باشد باید حظی از عشق برده باشد و الا ناتوان از رسیدن به مراتب متعالی عقل و عشق توامان در گروه اعمال و افعال اختیاری انسان است و متعلق عقل و عشق این اختیار سیری از ادنی مرتبه تا اعلی مرتبه دارد حتی سطح ادنی مرتبهاش نیز وجهی از عقل و عشق دارد، اما عقل و عشق گرفتار در دنیا و لذایذ حسی و مادی به بهای فراموشی وجه متعالی و برکشیده و فراروند لذت مادی در ماده هم معنا نهفته است. عاقلی و عاشقی متعالی میطلبد که از ماده، معنا بفهمد و در آن فرو نرود.
دوگانه علم و دین
افروغ یادآور شد: دوگانه علم و دین میگویند علم، دل و مشغول حقیقت است و دین، دل مشغول ایمان و معنا. این گونه نیست، دین هم دلمشغولی حقیقت را دارد. آیا گزارههای قرآنی تنها منحصر به گزارههای ایمانی منهای پشتوانه شناختی آن از یک سو و منهای گزارههای شناختاری در مورد طبیعت و اجتماع از سوی دیگر است؟ آیا این همه آیات در مورد وقایع گذشته و آینده تنها دائرمدار گزارههای ایمانی آن هم با نگاهی دوگانه نگر به ایمان است؟ راجرتریگ در کتاب دین در قلمرو عمومی، تقابل دین و سیاست را هم زیر سوال میبرد. برای مثال ضمن بحث از مقوله برابری در دنیا مدرن و با استناد به ادعای واتیمو، فیلسوف پسامدرن، (که معتقد است آموزه برابری انسانها یک توجیه متافیزیکال میخواهد و اگر بگوییم قراردادی است، ممکن است عدهای این قرارداد را نخواهند) پاسخ میدهد که حداقل برخی از ادیان براهیمی این توجیه متافیزیکال را به دست دادهاند، آنجا که میگویند همه در برابر خدا برابرند، و در طول تاریخ هم همین ادیان ابراهیمی بستر را برای جنبشهای برابرانه و برادرانه فراهم کردهاند.
علم و هنر
این جامعهشناس در تبیین دوگانه علم و هنر با نقل قولی از دیوید بوهم بیان کرد: دیوید بوهم در کتاب درباره خلاقیت اظهار میدارد: «با نگاهی ژرف میتوان دریافت که محور اصلی همه این فعالیتها هنر، علم، ریاضیات، از جمله هنر، دستیابی به نوعی تناسب است. هر کاری که بشر انجام میدهد به قسمی هنر محسوب میشود، و این امر متضمن مهارت یافتن در انجام دادن هر کاری، و نیز درک و تشخیص تناسب یا عدم تناسب در هر چیزی و هر کاری است که بشر به آن مبادرت میکند. این موضوع همان قدر درباره موسیقی و هنرمند تجسمی صدق میکند که در خصوص یک صنعتگر، درباره دانشمند و ریاضی دان نیز همین امر صادق است، هر چند وضوح آن کمتر به نظر میرسد. بنابراین بیراه نیست اگر به مقولات علم و ریاضیات نیز بعد از این به عنوان نوعی هنر نگاه کنیم... این برداشت از برقراری تناسب در همه جنبههای زندگی، آنچه تحت عنوان کرداری و اخلاقی خوانده میشود و آنچه در پی خوبی و نیکی یا حُسن است را نیز شامل میشود».
دوگانه دنیا و آخرت
وی تصریح کرد: بر اساس یک پندار، دنیا و آخرت دو ساحت جدا و بیارتباط با یکدیگر است و در این بین دنیا مظهر دنائت و پستی است که باید از آن پرهیز کرد. امام خمینی(ره) در مواجهه با این نگرش و در تقابل با پست دانستن طبیعت به روایتی استناد میکنند که بهوضوح، زمین و آسمان، ماده و معنا دنیا و آخرت را به هم میدوزد. (اگر با ریسمانی به سوی زمینهای زیرین فرستاده شوید بر خدا فرود میآیید) تصویر میکنم بهراحتی بتوان یک نگرش وحدتگرایانه یا کلگرایی توحیدی یا وحدت در عین کثرت یا به عبارتی تفاوت در عین ربط را از همین روایت استنباط کرد.
دوگانه خطا و صواب
وی در توضیح بخش دهم چنین گفت: دوگانه خطا و صواب، طوری بحث میکنند، تو گویی هیچ فردی نباید خطا کند یا خطا جایگاهی در رشد و کمال انسانی ندارد. اصولاً خطا لازمه رشد است. شیطان عمله خداست به لحاظ مفهومشناسی نمیتوانید بدون درکی از خطا، صواب، و بدون درکی از صواب، خطا را بشناسید. دیالکتیک خطا و صواب را باید فهم کرد. خطا، بستر رشد و کمال است، البته نه اینکه به قصد کار، خطایی ارادی انجام دهید.
دوگانه فرد و جامعه
افروغ دوگانه فرد و جامعه را هم اینگونه توضیح داد: دوگانه فرد و جامعه یا حقوق فردی و حقوق اجتماعی دعوای بین لیبرال دموکراسی و سوسیال دموکراسی یکی بر حق فردی و آزادی تاکید میکند و دیگر بر حقوق اقتصادی و اجتماعی. در حالی که بشر، هر دو را میخواهد و اتفاقاً اگر هر دو را میخواهد، باید اخلاق و معنویت را حداقل به عنوان پیونددهنده بخواهد. عدالت و آزادی بدون حلقه واسطی بنام معنویت و نوع دوستی و اخلاق قابل جمع نیست.
دوگانه علم و جامعه
وی در ادامه دستهبندیهای خود بیان کرد: امروز یکی از دردهایی که با آن روبرو هستیم فقدان رابطهای دیالکتیک بین خرد و جامعه است، یعنی پژوهش برای پژوهش، پژوهش بیگانه با فرهنگ و جامعه و انسان و نیازهای او، تقویت کننده نگاه تفاوتگرایانه و مجمعالجزایری، نگرش منتج به قالبگرایی و تک قالبی، نگرشی که مخاطب را واحد میبینند و واحد میداند، نگرشی که مخاطبش هر که باشد مردم نیستند، نگرشی فاقد بینش دیالکتیک، دیالکتیکی بین خرد و جامعه، بین عرصه منجمد و داغ جامعه، نگرشی در تقابل با نگرش منظومهای و وحدت گرا، افسانهای با ادعای حقیقت.
دوگانه دال و مدلول
این نماینده سابق مجلس با بیان اینکه چه کسی میگوید که رابطه دال و مدلول قراردادی است، گفت: اگر قرار دادی بود که بهراحتی این واژگان عوض نمیشد. مدلول واکنش نشان میدهد و شما نمیتوانید هر نامی را روی هر مدلولی بگذارید، چون واکنش نشان میدهد و اگر متوجه این واکنشها شدید و واکنش مناسب نشان دادید، آنگاه دال و مفاهیم شما هم میتواند عمر بیشتری داشته باشد. بخشی از مردگی علوی میتواند به مرگ واژگان آنها به علت نادیده انگاشتن تغییرات صفات و ویژگیهای مدلول آنها برگردد.
دوگانه خدا و انسان
وی در انتها دستهبندی چهاردهگانه خود تصریح کرد: دوگانه خدا و انسان و خدا و خلق. تو گویی خدا و انسان در برابر هم هستند اگر داستان بشر را خوب نگاه کنید که تجلیاتش را هم در علوم میبینید، همین تقابل است، یعنی آن خداگرایی مطلب و آن تکلیفگرایی قرون وسطایی، به واکنش افراطی انسانگرایی و حقگرایی افراطی انجامید، این امر بازتابی هم بر حق دارد. حقی که ارتباط با ذات دارد، ذاتی که ارتباط با غایت و ذات و تکیه گاه ذات یعنی خدا باعث شده که ما سر از دوران پسااومانیسم و پسامدرنیسم و آن نهیلیسمی درآوریم که شاهدش هستیم.
وجوه انضمامی عماد افروغ در حکمت متعالیه
در ادامه نشست، محمد آقاسی، نویسنده کتاب فلسفه اجتماعی هنر، دانشآموخته علوم اجتماعی و مدیر عامل ایسپا درباره کتاب اخیر عماد افروغ و نگرش وی در عالم هنر اظهار کرد: عماد افروغ یک ویژگی خیلی خوبی دارد که شاگردپرور است. من هم شش سالی است که از نزدیک افتخار دارم که خدمت ایشان باشم. بهار سال ۹۱ بود که من منزلشان، خدمتشان بودم و آنجا شاید اولین گفتوگوی جدی ما راجع به همین نگاه دیالکتیکی به هنر، نگاه منظومهای به هنر و سینما شکل گرفت. سه تا ویژگی راجع به خود نویسنده و کتاب خواهم گفت؛ و یک ویژگی جدی هم درباره کتاب تاکید کنم که مقدمه کتاب چه بسا خیلی مهمتر از خود کتاب است. این خیلی نکته مهمی است واقعا تعبیر درستی دکتر افروغ به کار بردند. عصاره آن چیزی که ما در این چند سال با وی گفتوگو کردیم سر کلاسها آموختیم عصاره آن را گرفتند و در این مقدمه نشان دادند. خودم وقتی کتاب را نگاه میکردم بارها این اتفاق افتاد، مقدمه را اول خواندم و باز میرفتم جلو باز به مقدمه برمیگشتم؛ فکر میکنم این مقدمه خیلی ارزشمند است و همینجا از وی درخواست میکنم که این مقدمه را به شکل کتابی بسط بدهند و قطعاً این اتفاق خواهد افتاد؛ بهویژه اینکه انتظار دارم به عنوان کسی که در حوزه هنر و فلسفه اجتماعی آن کار میکند آن مفهوم دیالکتیکی صدرایی را هم بیمهابا بهکار ببرند.
وی افزود: عماد افروغ حداقل سه ویژگی دارند که به نظرم خیلی برجسته است؛ یکی اینکه واقعاً نظریهپردازی میکند؛ الحق و الانصاف در کارهای خودشان دیده میشود علیرغم اینکه تسلط به آرا و اندیشههای اندیشهورزانی که بالاخره با آنها تعامل داشتند دارد، اما حرفهای جدید و نویی دارند که به نظر من این ویژگی خیلی خوب است. ویژگی دوم آن است که ساحت اندیشهورزی ایشان در حکمت متعالیه است. نکته سوم هم این که علیرغم حضور در ساحت اندیشه حکمی و فلسفی دارند ولی وجوه انضمامی را فراموش نمیکنند، همین کتاب موید نکته مهمی است اینکه صرفاً در یک فضای انتزاعی فلسفی باقی نماندن، بلکه حرکتشان این بوده که جامعه را ببینند و آن عناصر فرهنگی در جامعه را ببینند. تجربه وی در تدریس، تجربه وی در تلویزیون و حتی حضور در عرصه سیاست کمک کرده است که این پردازش اتفاق بیفتند و کتاب هر سه تا ویژگی را داشته باشد.
وضعیت تروماتیک اندیشه هنری در جامعه ایران
این محقق فلسفه علوم اجتماعی ادامه داد: به نظرم کتاب نگرش منظومهای یک مرهمی است برای وضعیت تروماتیک اندیشه هنری در جامعه ایران، چرا من از وضعیت تروماتیک حرف میزنم؟ وضعیت تروماتیک یعنی زمانی که ما یک جراحتی را میبینیم این واژه از پزشکی دریافت شده است؛ بهترین حالت تروما هم هیچکاک در فیلم مارنی (۱۹۶۷) نشان میدهد. وضعیت تروماتیک یعنی که دائم به ما یادآوری می شود که ما حرف جدیدی برای گفتن نداریم. این خیلی نابسامانی است. در سینما ما دو گروه را تقسیمبندی میکنیم و این دو گروه هستند که بیشتر راجع به سینما حرف میزنند، البته عماد افروغ نماینده گروه سومی هستند که امیدوارم این گروه وضع و شکل جدیدی بگیرد و بتواند وضعیت هنر را سامان دهد.
شبهروشنفکری، نوصدرایی و نوفردیدی در سینما
وی درباره دسته بندی خویش نیز اینگونه توضیح داد: یک گروه شبهروشنفکران هستند که راجع به سینما حرف میزنند؛ اینها خودشان در مقام کارگردان و هم در مقام منتقد فیلم و سینما هستند؛ لذا ما داریم چیزهایی که در هالیوود، بالیوود و سینمای فرانسه هست را تقلید میکنیم و راجع به آن در مطبوعات، کتابها، سینما و سیما حرف میزنیم. به نظرم میآید از دوران پیش از انقلاب، (پهلوی اول و دوم) سیاستگذاری فرهنگی ما خیلی از فرانسه نشئت گرفته است؛ یعنی آنچه در فرانسه وجود دارد در سیاست فرهنگی ما هم رد پای آن خیلی جدی دیده میشود. بعد از انقلاب هم متاسفانه خیلی تغییر نکرده است.
آقاسی افزود: الگویی که ما از سیاستگذاری کشور فرانسه میگیریم در حالی است که به نظر می رسد ذائقه مردم به سینمای بالیوودی و هالیوودی خیلی نزدیکتر است. بدنه سینمای ما به سینمای فرانسه نزدیک است، چون آنجا سینمای مولف، سینمایی که کارگردان محور است، خیلی جدی شکل گرفته است و کارگردانی ما هم معمولاً در چنین فضای هستند. البته این را هم فراموش نکنیم که سینمای فرانسه علیرغم اینکه سینمای روشنفکری، سینمای نخبهگرایانه است در عین حال به متن مردم هم توجه میکند ولی ما از سینمای فرانسه تنها نخوت نخبگی را گرفتیم و داریم باز تولید میکنیم.
آقاسی تاکید کرد: در این فضایی که توضیح دادم و جریانی که افروغ پرورش و ترویج میدهند یک جریانی است که اسم آن را ترجیح میدهم جریان نوصدرایی بگذارم. یعنی وی را نماینده کسانی میدانم که اندیشه نوصدرایی را ترویج میکنند. کسان دیگری هم هستند که یا در حوزه گرفتار شدند یا در میان کتابها، اما عماد افروغ، حسنی که دارد این است که حرفهای خودش را صریح در قالب گفتوگو، یادداشت و نوشته میزند.
وی در بخش دیگری از سخنان خود به گروه سوم اشاره کرد و گفت: گروه دیگری که چندسالی است حضور آنها پررنگ تر شده است من به آنها نو فردید میگویم. این جریان نوفردید در دهه ۶۰، کسانی بودند که تلاش میکردند فرهنگ و سینما را به فقه تقلیل بدهند، یعنی فقهی شدن فرهنگ و سینما هدف و مطلوبشان بود. بسیاری از کارهای که کردند، بسیاری از سینماگرانی که حذف کردند، بسیاری از نقدهایی که میکردند، منشأ آنها فقط فقه بود؛ لذا دو تا مطلب را اصلا در نظر نمیگرفتند یکی اخلاق و یا در سطحی عرفان و دیگری فلسفه را در نظر نمیگرفتند. کتابهای هم که منابع و مصادر ایشان بود، بیشتر مبتنی بر فقه بوده است نه اینکه من بخواهم فقه را رد کنم اتفاقاً در منظر آقای عماد افروغ، فقه هم وجود دارد، به آن معنی که هم قرآن، عرفان و برهان کنار هم قرار دارد.
این محقق حوزه سینما ادامه داد: استاد خسروشاهی که سال گذشته به رحمت خدا رفتند، از شاگردان امام(ره) بودند و درس اخلاق داشتند و میگفتند که اخلاق هم باید مبتنی بر فلسفه باشد، فلسفهای را هم میگفتند که مبتنی بر حکمت صدرا بود. اینکه یک فقیه از عرفان و فلسفه حرف بزند، تنها در حکمت متعالیه ممکن است. خود ایشان به ما میگفتند که ملاصدرا توانسته این کار را انجام دهد؛ علاوه بر اینکه تمام فلاسفه قدیم را جمع کند، بین این سه تا حوزه فقه، فلسفه، عرفان آشتی برقرار کند؛ در آثار خود صدرا میگوید که اگر کسی میخواهد فقط فلسفه را بخواند، در اخلاق و عرفان گام برندارد، اصلا کتاب من را کنار بگذارد چون حروفی بیش نیستند.
وی تصریح کرد: اینها نکتههای مهمی است که اتفاق میافتد؛ نو فردیدیها اصلاً به این توجه ندارد، وقتی دیدند در فضای پس از دوم خرداد ۷۶ و پیشتر در دهه ۸۰ بسیار بیشتر وجدیتر بیان و زبان فقهی در جامعه و بین نخبگان جواب نمیدهد، خودشان را پشت افرادی، چون شهید آوینی پنهان کردند. متاسفانه کارگردانهای بهنام هم در این دام افتادهاند. با کمال تاسف باید ابراز کنم و ناراحت هستم که فردی مثل ابراهیم حاتمیکیا هم در این دام گرفتار آمده است. اگر بخواهم حاتمیکیا را هم امروز بررسی کنیم باید به حاتمیکیای قبل از «بادیگارد» و بعد از «بادیگارد» بپردازم. در این فیلم بود که او شخص برایش از ارزش ها مهمتر جلوه می کند.
آقاسی با بیان اینکه نگاه نوصدرایی در کتاب چهار ویژگی دارد، گفت: این نگاه صدرایی چهار ویژگی برای سینما دارد؛ ویژگی نخست زدودن شکاف جدی بین علوم انسانی و هنر است. در جامعه ایران بین علوم انسانی و سینما شکاف وجود دارد، لذا علوم انسانی نمیتواند هنر را راهبری کند. کمتر هنرمندی است که از دل دانشگاه یا حوزه بیرون بیاید، چرا اسم از حوزه ها می برم چون در دنیا کلیسا برای سینما راهبری میکند، اما حوزههای ما نتوانستهاند در این زمینه کار کنند، زیرا فقط در فقه ماندهاند. در چنین فضایی (محدود ماندن در فقه) خیلی از عرصه های سینما حرام اعلام میشود، البته فقه پویا میتواند این مشکل را حل کند. فقه پویا قادر است این شکاف بین علوم انسانی و هنر، یعنی حوزه و دانشگاه و هنر را پر کند، چون تئوریزه میکند، نظریه میدهد و میگوید اگر سینمای مطلوب بخواهیم تصویر کنیم چه ویژگیهای برای آن میبایست تصور کنیم.
وی اضافه کرد: نکته دوم این کتاب، رجعت به گذشته است. رجعت گذشته یعنی، رجعت به انقلاب اسلامی، رجعت به مفاهیم اصیل و بنیادین انقلاب اسلامی است؛ رجعت به حکمت صدرایی است که امام (ره) مطرح کردند؛ این خیلی اتفاق مهمی است که در این کتاب صورت میگیرد. مطلب بعدی بازگشت به سمت مردم است. متاسفانه هم سینماگران و هم روشنفکران و هم مسئولان، مردم را فقط در مقاطع خاص میخواهیم، ولی این کتاب میگوید که وجه اصیل و اساسی هنر این است که بتواند انسان را پرورش بدهد. اگر این کار را انجام ندهد این اتفاق، اتفاق نابسامانی خواهد بود. آنچه که در جامعه دارد اتفاق میافتد فاصله گرفتن از زندگی روزمره مردم را نقد میکند، در عین حال توجه دادن به آن روز را در یک وجهه چهارم پیوند میزند. آنهم نگاه انتقادی به سینما است، نگاه انتقادی که هم در سینما شکل بگیرد و هم به خود سینما انتقادی بیاندیشد.
وی در انتهای سخنانش با اشاره به سخن یکی از حاضران ضمن رد نگاه صرفا فرمال به دین در سینما با ذکر مثالهایی فیلم دینی را اینگونه توصیف کرد: فیلم «یک تکه نان» را دیدهاید؟ این یک فیلم دینی است. «استشهادی برای خدا»، «زیر نور ماه» نیز آثار دینی در سینما هستند. دین فقط در کتاب و مکتوبات نیست. دین در زندگی روزمره معنا پیدا می کند، دین یعنی همان روابط خوبی که شما با خانوادهات برقرار میکنی، دین یعنی روی گشاده، اینها دین است دین فقط یک مناسک نیست. «یک حبه قند» میرکریمی و حتی «نفس» نرگس آبیار فیلمی دینی می توان محسوب کرد.