آقاسی، محمد(1394) جلوه های عشق در سینمای ایران، دوماهنامه علمی، فرهنگی و اجتماعی زنان «حوراء»، شماره 48، آبان و آذر، صص: 106-117
متن زیر حسابی زیر تیغ اصلاح سردبیر محترم نشریه «حوراء» رفت و برگشت. عاقبت هم آنچه می خواستم نشد اما ظاهرا دوستان را راضی کرد. امیدوارم روزی منتشر بشود آن چه نوشتم.
جلوههای عشق در سینمای ایران
محمد آقاسی
برای تحلیل محتوای کیفی فیلمهای سینمای ایران، هرکدام نخست به طور جداگانه بررسی شدند و نکات مورد توجه هرکدام از قالبهای ارائه محتوا استخراج شد که در ادامه در چند مقوله به آنها اشاره میشود:
عشق مکرر و مستمر؛ عشق یکی از جلوههای شیرین جامعه ایرانی است. اما در دستگاه تبلیغاتی و سیاستگذاری فرهنگی ایرانی، همه به «عاشق شدن» مدام و مکرر تشویق میشوند. متاسفانه تمام تلاش هنرمندان برای آن است که جوانان ازدواج کنند و به یکدیگر برسند. در برابر آنچه مشوّق برای ازدواج است کمتر تصویر موفقی را از خانواده مطلوب ایرانی داشتهایم و یا حتی کمتر تصویر موفقی را از بازنمایی یک خانواده داشتهایم. تمام تنشها و چالشها تا زمان سفره عقد و مراسم عروسی است. اگر هم تصویری از پس از ازدواج داریم، همانند «بیپولی» تلاشی برای هیچ و پوچ و سرانجام شکست است. این امر درست در بسیاری از جاهای دیگر تکرار میشود. به جهت هژمونی که سینمای ایران بر صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران دارد، کمتر فیلم و سریال خانوادگی را میتوان داشت که مدتها بیننده را به خود جلب کند. پس خیلی نباید تعجب کرد که سریال «قصههای جزیره» کانادایی یک سال تمام مخاطب ایرانی را به خود جلب نماید. ما حتی موسیقی و شعری که از عشق دو همسر به یکدیگر بگوید بسیار کم و ناچیز تولید کردهایم.
عشق خانواده ستیز؛ مناسب است این مقوله را با ذکر یک مثال و مروری بر مجموعه تلویزیونی امریکایی در «آناتومی گری» آغاز نماییم. این مجموعه در ژانر درام و با محوریت علم پزشکی است. بیمارستان بهعنوان نماد جدی دنیای مدرن و علم مدرن محور داستانی بسیاری از مجموعههای تلویزیونی امریکایی از جمله «درمانگاه خصوصی» و «دکتر هاوس» بوده است.
سریال گری، از ۲۷ مارس ۲۰۰۵ توسط شبکه ABC آمریکا پخش میشود که در یک بیمارستان میگذرد. از فصل اول تا فصل پنجم نمایش بسیاری از رخدادهای عشقی را مشاهده میکنیم. همچنین تصویری از یک پزشک جوان زنباره نیز داریم که در مقطعی تصمیم به ازدواج میگیرد. او پس از ازدواج کاملاً تغییر میکند و دیگر سراغ زنان غیر نمیرود چرا که به صراحت از «مقدس» بودن خانواده سخن میگوید.
متاسفانه جز معدود تصاویری که با اغماض میتوان از آنها یاد نمود مثل مجموعه تلویزیونی «خانه سبز» و «همسران» در جامعهای که برای خانواده در فرهنگ و آیین، از قداست بیهمتا سخن گفته شده است، تصویری اینچنین سراغ داریم؟ متاسفانه تصاویر تولید شده در سینمای ایران و به ویژه در سالهای اخیر بسیار خانواده ستیز هستند. معدود بشود فیلمهایی چون «یک حبه قند» را یافت که در آن قداست خانواده مطرح باشد. البته در آن نیز باید به جستجوی لایههای زیرین و نوشتههای بین خطوط پرداخت. گویی سینمای ایران به راستی باور کرده است که «وصال مدفن عشق است» و لذا در بیشتر خانوادههایی که ترسیم مینماید خیانت بیش از محبت جریان دارد.
عشق ضد الگو و یکه مدار؛ مبنای عشق ترک خویشتن و رسیدن به دیگری است و اینجاست که از خود گذشتن معنا پیدا مینماید. پس از اینجاست که عشق را میتوان سرچشمه از خود بریدن و در نتیجه رسیدن دانست. اما آنچه در سینمای ایران ترسیم میشود، عشقی یکه مدار و بر اسب شهوت سوار است. یعنی خودخواهانه دوست داشتن دیگری و رسیدن بیشتر به نفس خود. از این رو ما نمونه خوب تصویری که بیننده نیز بدان سمت کشیده شده باشد نداریم که عشق یک زوج یعنی همسرانی مهربان را به تصویر بکشد. از این روست که تصاویر ایرانی ظاهراً ضد الگودهی نیز هستند. نمادی از مهر و محبت مدنظر را با تساهل و تسامح میتوان در مجموعههای «خانه سبز» و «همسران» که این امر نیز تحت الشعاع زندگیهای جدید شهری بود تا رابطههای عاشقانه و نیز «طلا و مس» و «فرشتهها با هم میآیند» دید که این دو نیز بیشتر تحت تأثیر خط اصلی داستانی فیلم و شخصیت محوری روحانی فیلم میباشند.
عشق غیر بومی و وارداتی؛ عشق در سینمای ایران بیش از آنکه بازنمای جامعه ایرانی باشد، دل در گرو تصاویری دارد که در سینمای جهان تولید میشود. نه آنکه بگوییم در جامعه ایرانی هیچ خیانتی وجود ندارد، یا آنکه هیچ همخوابگی و همباشی دیده نمیشود، اما میتوان به درستی ادعا نمود که آنقدر این مساله در جامعه ایرانی کم و کمرنگ است که احتیاج به پرداختن اینچنینی ندارد. ممکن است برخی اصحاب مطالعه فرهنگ در اینجا مدعی پیشگویی هنر باشند. ضمن تأیید این سخن باید پرسید برای پیشبینی آینده یک جامعه از سوی هنرمند و جامعه هنرمندی، چه میزان فیلم خیانت در دو دهه سینمای ایران باید ساخت؟ ممکن است ریشههای فرهنگی جامعه غربی به گونهای باشد که ژانر خیانت به راحتی در آن شکل بگیرد. اما ساخته شدن این میزان فیلم خیانت در جامعه دینی صرفاً حاکی از کپی برداریهای ساده انگارانه است.
با این تفصیل باید اذعان نمود که عشق ایرانی را باید در زبانی جز سینما جست. چرا که سینما یا نتوانسته و یا نمیخواهد بازتاب دهنده خوبی برای عشق متعالی باشد. البته ذکر این نکته خالی از لطف و فایده نخواهد بود که بیشتر این فعل نخواستن توسط سیاستگذاران این عرصه صورت گرفته است. اگرنه در دنیای امروز و با توجه به پیشرفت جدی تکنیکی و تکنولوژیکی سینما، به راحتی این ابزار را میتوان در دست داشت و از آن استفادهای نمود که حداقل کمترین آسیبهای فرهنگی و اجتماعی را برای جامعه داشته باشد.
جدول مقولات استخراج شده پیرامون مقوله عشق در سینما
مقوله استخراج شده ویژگیها
عشق مکرر و مستمر تلاش برای به هیجان واداشتن جوانان برای ازدواج
نبود تصویر روشن از اصل ازدواج و تشکیل خانواده
عدم ارائه تصویر از آینده زندگی
ارائه مفهوم و تصویر فانتزی از عشق و ازدواج
عشق خانواده ستیز عشق در خارج از خانواده تصویر میشود.
در این تصاویر خانواده نقطه کانونی روایت از عشق نیست.
در این نوع تصاویر تلاش برای بقاء عشق است و نه خانواده.
در برخی موارد تشکیل خانواده به عنوان مدفن عشق متصور میگردد.
عشق ضد الگو و یکه مدار عشق تصویر شده بسیار خودخواهانه است.
شهوت مایه و سرمایه اصلی این تصاویر است.
موفقیت و سربلندی یکی در نفی دیگری است حتی اگر رابطه عاطفی میان آنان جاری است.
عشق غیر بومی و وارداتی خیانت محور اصلی این دسته فیلمها میباشد.
خیانت به همسر امری عادی شده تلقی میگردد.
معمول داستان فیلمها از روی نسخه خارجی گرته برداری شده است.
از فرهنگ عمومی جامعه ایرانی فاصله جدی دارد.
تصویر عشق در سینمای ایران:
آنچه از تصویر عشق در سینما میگذرد مبتنی بر همین روال است. یعنی برای تشکیل خانواده عشق، علاقه و محبت اهمیت مییابد. البته در سینمای دهه شصت کمتر رخدادهای عشقی و عاشقانه تصویر شدهاند. اما به همین میزان اندک نیز تلاش برای بازنمایی علاقهمندی سنتی زن و شوهر نسبت به یکدیگر بوده و هست. با پایان یافتن جنگ تحمیلی و آغاز دهه هفتاد، کمکم مسائل خانوادگی و اجتماعی جای بیشتری در سینمای ایران یافت و بالطبع مساله و مفهوم عشق در سینمای ایران را رنگ و بویی تازه داد. اما این تصویر نیز تصویری کمال یافته نبوده است.
در دهه هفتاد و هشتاد سینمای ایران تغییری جدی و در عین حال زیرپوستی را شاهد هستیم که در باطن فیلم رخ میدهد. فیلم با تمام عواملش ایرانی است و از هیچ عنصر خارجی استفاده نکرده است اما در باطن ترویج دهنده فیلمی است که همواره به عنوان کالایی ممنوعه با آن برخورد نمودهایم. اتفاقی که در دهه هفتاد سینمای ایران بدین سو افتاده است، تصویر کردن سینمای غربی با عوامل ایرانی است. در حقیقت ما در این دودهه گام به سینمایی فاقد اصالت گذاشتهایم که برای توضیح و شرح بیشتر باید به چند شاهد مثال اشاره نماییم.
پیشنهاد بیشرمانه (آدریان لین، 1993):
داستان زوج جوانی است که با علاقه فراوان به یکدیگر ازدواج کردهاند که پس از مدتی و به خاطر مشکلات فراوان مالی و بیکاری مجبور میشوند به قمار رو بیاورند. در سالن قمار پیرمرد میلیونر (رابرت ردفورد) به زن جوان علاقهمند میشود و به آنها پیشنهاد میدهد که در قبال یک شب با او بودن مبلغ هنگفت یک میلیون دلار را به آنها هدیه دهد. پیشنهادی که هم راه خروج از معضل مالی و هم تهدید نابود کردن زوج جوان است.
زن و شوهر جوان هرچند بهت زدهاند، ولی سرانجام پیشنهاد را قبول میکنند اما این اتفاق باعث جدایی آنها میشود. البته مدتی بعد و با رسیدن به این مطلب که پول همه زندگی نیست، زن از مرد میلیونر جدا شده و به زندگی سابق خود باز میگردد. اما این فیلم در همین جا تمام نمیشود و خودش را در فیلمی ایرانی بازتولید میکند.
چتری برای دو نفر (احمد امینی،1379):
داستان با بازیگران ایرانی و تغییراتی جزیی تکرار میشود. «یاسمن پاکروان» به دنبال ایجاد مزاحمتهای مکرر همسر سابق خود، به «احسان دانشور» وکیل مجرب مراجعه میکند. او که زن پولداری است برای راضی کردن شوهرش به گرفتن طلاق مبلغ ده میلیون تومان پرداخته است. یاسمن در پی بالا گرفتن مزاحمتهای همسرش با کمک گرفتن از احسان در منزل او ساکن میشود و به تدریج به او علاقه پیدا میکند. مینو همسر احسان که با دیدن یاسمن و توانایی مالی او وسوسه شده است، پس از توافق با یاسمن، در قبال پرداخت بدهی خود، احسان را به یاسمن میفروشد و حاضر میشود در قبال دریافت پول از یاسمن، او را به احسان برساند. اما احسان که با ظرافت از ماجرا مطلع میشود، همراه با دختر کوچکش لاله، منزل را ترک کرده و آنها را تنها میگذارد و همسر یاسمن در پی تعقیب او به خانه حمله میکند، ولی توسط مینو و یاسمن کشته میشود.
اگر در فیلم «پیشنهاد بیشرمانه» زنی خرید و فروش میشد، در اینجا مرد جای او را گرفته و کارگردان تنها با تغییر شخصیتها و فضاها، همان داستان را که برآمده از فرهنگ غربی است، به مخاطب ایرانی عرضه میکند. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود و این بار داستان در یک فیلم تلویزیونی در سال 1384 باز تکرار میشود، در فیلمی به نام «پیشنهاد بیشرمانه به نقاش مرده» به نویسندگی و کارگردانی سید محسن اورنگ و بازی حامد بهداد، داستان زندگی یک نقاش جوان را تصویر مینماید که در زندگی شخصی و خانوادگی به بن بست میرسد و دست به خودکشی میزند. هم زمان با این مساله یک روزنامه نگار بعد از ورشکستگی هفته نامهاش، با این نقاش در بیمارستان آشنا میشود و با همدیگر قرار ایجاد یک فعالیت هنری را میگذارند.
مطابق وعده نقاش دزدیده میشود و با کمک اطلاع رسانی دوست روزنامه نگار و همکاری همسر نقاش، او به اطلاع رسانی گسترده در این مورد دست میزند. کمکم نقاش آماتور مشهور میشود و آثارش که در مخفیگاه (قبرستانی متروک) کشیده میشود، به فروش میرسد. شهرت و ثروت باعث میشود تا روزنامهنگار قدری قواعد بازی را تغییر دهد و این بار از او درخواست میکند تا برای همیشه در آنجا سکنی گزیند و از همسرش نیز برای ازدواج خواستگاری میکند. این ماجرا شک بزرگی برای هنرمند نقاش است و این دوری از شهر و حضور در قبرستان باعث میشود تا او با روح نقاشی به سبک هنر سنتی ایرانی، ارتباط برقرار کند و در این کشف شهود، سبک نقاشی او متحول میشود. شهرت دیگر برای او جایگاه ذهنی ندارد و او مرگ را انتخاب میکند. ماجرای همدستی دوست و همسرش نیز بر ملأ میشود. آنگونه که ملاحظه میگردد این داستانها درست همانند داستان نخست است. اما این ماجرا پایان ندارد و باز در سینمای ایران تکرار میشود.
قتل آنلاین (مسعود آبپرور، 1384):
گرته برداری ساده از فیلم «قاتل دیجیتالی» محصول سال 2005 است که در آن هر دو داستان بسیار شبیه به هم و با تفاوتهای جزیی روایت میشود. مثلاً نقش اول مرد عادت به شرب خمر و اعتیاد به مرفین دارد، اما بسیاری از فرازهای داستان به همدیگر شباهت دارد. در فیلم «قتل آنلاین»، شب عروسی شهاب و لیلا، یکی از دوستان اینترنتی آنها کشته میشود. پدر عروس که از مأمورین نیروی انتظامی است مشغول پی گیری ماجرا میشود، اما به فاصله یک شب دخترخاله شهاب که او هم در «چت روم» آنهاست به قتل میرسد. قتلها ادامه پیدا میکند و فاصله میان قتلها آن قدر کوتاه است که مأموران در ردیابیهای خود دچار مشکل میشوند. در فیلم قاتل دیجیتالی نیز داستان به همین منوال است، با این تفاوت که چارلی مأمور پلیس به شدت معتاد به مرفین است و با پسرش ماجراها را پیگیری میکند. هرکس که هر دو فیلم را مشاهده کند، چیزی جز یک فیلم نصیب او نمیشود.
در حقیقت در دنیای رقابت فیلمسازی، سینمای ایران دچار وضعیتی فاقد اصالت شده که از آن به دورگه شدن یاد میکنیم. معنا و مفهوم و محتوایی از فرهنگ دیگری در سرزمین و فیلم ایرانی به مدد رسانههای جهانی شده ظهور و بروز یافته است. این معنا را میتوان در سایر مفاهیم سینما نیز مشاهده نمود. در حقیقت سینمای ایران در این دو دهه تلاش جدی مینماید که به سینمای جهانی نزدیک و نزدیکتر گردد.
علاوه بر فضای جهانی به وجود آمده در داخل کشور نیز متاسفانه دعوای بیهوده نظری بر سر بخش نظری سینمای ایرانی نیز بر فاقد اصالت شدن سینما دامن زده و میزند. چرا که صاحبنظران نتوانستند به یک یا چند مفهوم مشترک نظری برسند و طیف بسیار نامتعادلی از نگرهها را دارند. از تعطیلی سینما و ندیدن فیلم تا آنکه فیلم بومی وجود نداشته و نخواهد داشت را در این دو دهه تفکر نظری سینما میتوان دید. لذا سینما نیز با توجه به فقر نظری و جدال فکری در حوزه اندیشهای، گاه ناخواسته و گاه خواسته در دام حرکت به سمت سینمای جهانی گام برداشت و هرچه به سالهای پایانی دهه هشتاد نزدیک میشویم، این سرعت گام برداشتن با توجه به شرایط اجتماعی و نیز گوناگونی اجزای تصمیمگیری سینمایی و در حقیقت برکنار رفتن سینماگران از بسیاری از عرصهها سرعت بیشتری مییابد. در واقع حضور جدیتر، پررنگتر و پرصداتر و دریافت جایزه اسکار فیلمهای اصغر فرهادی (جدایی نادر از سیمین، 1389) را میتوان برآیند چنین روندی دانست. همچنین در ابتدای دهه نود فیلم «دیگری» که از هر لحاظ دیگری است، بر پردههای سینمای ایران نقش میگیرد.
از این رو باید توجه داشت که آنچه از عشق در سینمای ایران تصویر میشود، بیش از آنکه متأثر از جامعه و بازنمایی کننده واقعیت اجتماعی جامعه ایرانی باشد، متوسل و متمسک به سینمای دیگری است. متاسفانه در این مسیر نیز، از ضعیفترین فیلمها و داستانها استفاده میگردد. البته این بدان معنا نیست که جامعه ایرانی، عاری از خشونت و خیانت است، و فقط و فقط باید به فضائل ایرانی پرداخت، بلکه مدنظر آن است که فیلمساز ما الگو و اساس خویش را از جامعه ایرانی نمیگیرد؛ بلکه تلاش میکند برای موضوعات دیگری ما به ازای داخلی بتراشد. از این رو اگر بخواهیم به گونه شناسی عشق در این دو دهه بپردازیم، باید گفت که بسیاری از این موارد را در سینمای سایر کشورها نیز ملاحظه میکنیم.
همانگونه که رفت یکی از گونههای تصویر شده در سینمای ایران پیرامون عشق، «عشق برای ازدواج» میباشد. در این دهه نیز علیرغم تغییرات جدی، این خط داستانی همچنان حفظ شده است و البته متناسب با شرایط اجتماعی تصویر گردیده است. عروس (1369) و وصل نیکان (1370) بارقههای این جریان هستند. از دیگر فیلمهای این سنخ میتوان به چشمهایم برای تو (1370)، مرد ناتمام (1371)، بی تو هرگز (1373)، عاشقانه (1374)، بانوی اردیبهشت (1376)، سام و نرگس (1379) فیلمهایی از این دست اشاره نمود. هرچند در دهه هفتاد نیز عشق به مثابه دوستی وجود دارد، اما با ورود به دهه هشتاد، بر تعداد آن افزوده میگردد. پیش از آنکه به بررسی برخی فیلمها در این حوزه بپردازیم باید در نظر داشت که علی رغم این موج جدی عشق و ازدواج تصویر شایستهای از زندگی زوج موفق تصویر نشده است. یعنی نتوانستهایم فیلمی داشته باشیم که روابط عاطفی بین زوجین را تصویر نماید.
اما از بارزترین جلوههای حرکت به سمت سینمای جهانی و دور شدن از سینمای بومی، وطنی و مردمی دهه شصت را میتوان انتشار مضامین خانوادههای جدید دید. خانوادههایی که دیگر مطابق قواعد و قوانین فرهنگی جامعه ایرانی شکل نمیگرفت. در این میان دوستیهای خیابانی بهشدت تصویر شدند و بهترین جلوه عشق را در این تیپ دوستی، سینمای ایران خلاصه نمود.
دختری با کفشهای کتانی (رسول صدر عاملی، 1377):
آیدین و تداعی که در پارک با هم آشنا شده بودند در حین گردش در پارک توسط مأمورین نیروی انتظامی متوقف شده و به کلانتری برده میشوند. با تشکیل پرونده و تا برگشت آن از دادسرا آیدین در کلانتری مانده و تداعی نیز برای تحقیقات به پزشکی قانونی منتقل میشود او پس از بازگشت از پزشکی قانونی و نداشتن مورد و مسئله خاص توسط پدر و مادرش بازخواست شده و رفت و آمدهای وی کنترل میشود. تداعی از رفتن به مدرسه خودداری کرده و تصمیم به فرار میگیرد. تداعی که در ابتدا قصد بازگشت به خانه را نداشت با گردش در سطح شهر و مخاطرات و مشکلات فراوان پشیمان شده و با سفارش آیدین به خانه بازمی گردد.
متولد ماه مهر (احمدرضا درویش، 1378):
مهتاب، دختر دانشجویی که در رشته جامعه شناسی تحصیل میکند با پدر مستبد، مادر و برادر کوچکترش زندگی میکند. او که دلباخته دانیال همکلاسیاش است ماجرا را به مادرش میگوید و از او میخواهد که جریان را به پدرش اطلاع دهد تا دانیال به خواستگاریاش بیاید. در دانشگاه، مهتاب به دانیال میگوید که پدرش میخواهد او را ببیند. مسأله جداسازی دختران از پسران در دانشگاه با بیانیهای که تنی چند از دانشجویان در دیوار سالن دانشگاه نصب کردهاند حالت بحرانی و جدی به خود میگیرد. در زیر این بیانیه امضا و نام دانیال هم به چشم میخورد. دوستان مهتاب ماجرا را به او میگویند و دانیال اعتراف میکند که امضای او در زیر بیانیه جعلی است و به همین دلیل با امضاکنندگان بیانیه درگیری لفظی پیدا میکند. دوستان مهتاب از او میخواهند که از نفوذ پدرش که جزو هیأت امنای دانشگاه است استفاده کند و از او بخواهد که با این طرح مخالفت کند. رئیس دانشگاه، آقای افصحی جلسهای با هیأت امنا میگذارد و قرار میشود این طرح تصویب و اجرا شود. دانشجویان با این طرح مخالفت میکنند. دوستان مهتاب که از امضای دانیال زیر بیانیه عصبانی هستند نامهای جعلی را که از طرف دانیال به مهتاب نوشته شده است رو میکنند. پدر مهتاب بهسختی با دانیال برخورد میکند و به او گفته میشود که از دانشگاه اخراج شده است. مهتاب از دانیال دلگیر میشود ولی در جریان یک کیف زنی و زمانی که دو مرد موتورسوار کیف مهتاب را میدزدند، دانیال پس از درگیری با دزدان کارش به کلانتری کشیده میشود و بار دیگر پدر مهتاب به کلانتری میآید و با سپردن یک چک آن دو را آزاد میکند. دانیال به زادگاهش در جنوب ـ اندیمشک ـ میرود و مدتی بعد مهتاب که هنوز او را دوست دارد به نزد او میآید ولی در پایان، زمانی که میخواهد با موتورسیکلت مهتاب را به ایستگاه راهآهن برای بازگشت به تهران برساند به دلیل باران سیل آسایی که میآید در یک رودخانه میافتند و بهسختی خود را به یک خشکی میرسانند. آنها بهزودی درمی یابند که در یک منطقه مین گذاری شده گرفتار شدهاند. بر اثر انفجار یک نارنجک، دانیال میمیرد ولی پیش از مرگ از مهتاب میخواهد که آنجا را ترک کند. مهتاب نیمی از پلاکی را که بر گردن دانیال است جدا میکند و نزد خود نگاه میدارد.
چشمهایش (مسعود جعفری جوزانی، 1378):
دو زندانی به نام محمد و منصور بعد از تحمل سالها حبس به خانه برمیگردند اما دختری که منصور قصد ازدواج با او را داشت، ازدواج کرده و محمد هم دختر کوچکش حالا 20 ساله شده. منصور به خانه خواهرش میرود و باخبر میشود که پدرش وصیت کرده تا زورخانه قدیمی او را راهاندازی کند. اما محمد و منصور هر دو میخواهند از فردی به نام رحیم که مسبب به زندان افتادن آنهاست انتقام بگیرند. محمد حمل یک بار قاچاق را از طرف رحیم قبول میکند، اما با پیش آمدن درگیری محمد، همهی جنسها به سرقت میرود. رحیم از موضوع باخبر شده و به سراغ محمد میرود. وقتی محمد خانوادهاش را در خطر میبیند به سراغ رحیم میرود که دام برای او گسترده است و منصور هم برای کمک به محمد وارد درگیری آن دو میشود. بالاخره منصور و رحیم هدف گلوله قرار میگیرند و محمد تیر خلاص را به رحیم میزند و فرار میکند. این فیلم بیشتر عشق را در بطن داستان مطرح میکند و جزو فیلمهایی است که از نرسیدن عاشق به معشوق حکایت دارد.
آواز قو (سعید اسعدی، 1379):
پیمان فدایی، ناراضی از تصمیم پدرش برای فرستادن او به خارج از کشور، مجلس جشنی را که برایش برپا کردهاند. ترک کرده و به سراغ دختر مورد علاقهاش پرستو آرین میرود. پیمان علیرغم مخالفت پدر پرستو، او را سوار اتومبیلش میکند، اما در یکی از پستهای خیابانی نیروی انتظامی آنها دستگیر میشوند در حالیکه سرگرد فتاح حیدری اعتقادی به جلب و دستگیری آنها ندارد. درگیری پیمان و یکی از مأموران پاسگاه هنگام پر کردن ورقه تعهد، اوضاع را وخیمتر کرده و پیمان به جرم مضروب کردن پلیس، زندانی میشود. در مدت حبس، یکی از زندانیان او را به فرار از کشور ترغیب میکند. پیمان در فرصتی مناسب از دست مأموران میگریزد و با تماس با شماره تلفنی که از زندانی هم بندش گرفته بود، امکان خروج از کشور را برای خود و پرستو فراهم میکند. در مرز ایران و ترکیه جعلی بودن پاسپورت پیمان لو رفته و ماجرا به گروگانگیری خونین منجر میشود. سرگرد فتاح تمام تلاش خود را برای ختم این قائله بکار میگیرد اما موفق نمیشود. سرانجام پیمان سر مرز ایران و ترکیه تیرباران میشود.
در کنار گونههای مطرح شده با نوعی از عشق روبرو هستیم که بهقدری با علقههای فرهنگی ما ناهمخوان بوده و یا آنقدر نادر است که انسان را به حیرت وا میدارد و اصلاً ارزش فیلم شدن را ندارد. عشقهایی که مردم بهسختی در زمانه خود میبینند ولی سینما با تصویر کردن آن به وجود چنین عشقهایی جان میدهد. تصویری شدن بحث ازدواج موقت آن هم با دختری بسیار جوان، داستانی که مردی همسرش را به روسپیگری وادار میکند اما عاشقانه دوستش دارد؛ و عشق نادر شاگرد کم سن و سال به استاد زن میانسال از نمونههایی است که در این دهه و بسیار زودتر از ژانر خیانت تصویر گردید و در تمام این موارد ناباورانه داستانی عجیب تصویر شده و مشاهده میگردد. البته این مطلب خود نیز حاکی از وضعیت فاقد اصالت روایت جامعه ایرانی است. چرا که این روایتهای نادر در متن زندگی مردم ایران نبود و با ریشهای زندگی ایرانی نیز سازگار نیست. برای نمونه و درک بهتر باید چند مثال را ذکر نمود.
شوکران (بهروز افخمی، 1377):
مهندس خاکپور مدیر عامل شرکت در پی بررسی ضرر و زیان کارخانه به تهران عزیمت میکند. او طی سانحه تصادف در جاده مصدوم و به بیمارستان منتقل میشود. محمود بصیرت معاون و دوست قدیمی خاکپور با شنیدن خبر تصادف به تهران مراجعه کرده و خاکپور را در تهران ملاقات میکند. او در پی مداوای خاکپور با پرستاری به نام سیما آشنا شد. با گذشت زمان رابطه سیما و محمود صمیمیت بیشتری پیدا کرد. سرانجام با پیشنهاد محمود، سیما بهطور پنهانی به عقد موقت او درمیآید. پس از مدتی محمود که متوجه اطلاع خاکپور از جریان شده بود مهریه سیما را پرداخته و او را ترک میکند. سیما پس از یافتن محمود خبر باردار بودنش را به او میدهد و تقاضای خود را از محمود مبنی بر گرفتن شناسنامه برای فرزندش مطرح میکند، اما پس از شنیدن جواب منفی محمود با مراجعه به منزل محمود او را تهدید به مطلع ساختن همسر وی از موضوع میکند. در مقابل محمود نیز به منزل سیما رفته و پدر او را از ماجرا مطلع میکند. سیما نیز تصمیم به انتقام گرفته اما با صرفنظر از تصمیم خود در راه بازگشت از منزل محمود، در اثر سانحه تصادف جان خود را از دست میدهد.
آب و آتش (فریدون جیرانی، 1379):
علی مشرقی، نویسنده، پس از جر و بحثی شدید با همسرش مهرانگیز، شبانه از خانه خارج میشود و با اتومبیلش بی هدف در خیابانها پرسه میزند و اتفاقی با زنی خیابانی به نام مریم شکوهی آشنا میشود و برای جلوگیری از مزاحمت مردانی که به دنبالش هستند، او را همراهی میکند. مریم او را به آپارتمانش برده و دفتر شعرهایش را به او نشان میدهد. علی با ورود مردی به نام «مجید شهلا»، صاحب یک بوتیک که خود را همه کاره مریم میداند، پنهان میشود و صبح روز بعد در بازگشت به خانه با جسد همسرش روبه رو میشود که به شکل مرموزی به قتل رسیده است. همهی شواهد دال بر قتل زن توسط اوست، اما علی به قاضی میگوید که در شب حادثه در خانهی زنی به سر برده بود. قاضی به او مهلت میدهد تا آن زن را بهعنوان شاهد به دادگاه بیاورد. وقتی علی برای گفتن ماجرای قتل همسرش و لزوم حضور مریم در دادگاه به آپارتمان او میرود با مجید روبهرو میشود. مریم در حضور مجید، آشنایی با علی را انکار میکند، اما در ملاقاتی دیگر با علی به او میگوید بهرغم تمایلش برای کمک به او به این دلیل که شناسنامهاش دست مجید است قادر به ادای شهادت در دادگاه نیست. هر چه زمان میگذرد، احساس درماندگی علی بیشتر میشود. حالا دیگر تنها چیزی که برای او اهمیت دارد شناخت مریم است. علی مدتی بعد درمییابد مریم فرزندی به نام بهار از مجید دارد و دوست صمیمیاش سیما، که مدتها قبل نیمی از صورتش سوخته، از این بچه نگهداری میکند. علی با سیمین درخشان ـ مادر مریم ـ نیز ملاقات میکند و مریم که آن روز برای سرکشی و دادن داروهای مادرش به خانهی او آمده از دیدن علی در آن جا ناراحت میشود و در تلاش برای فرار از علی تصادف میکند. علی او را در اتومبیل خود میگذارد و میخواهد به بیمارستان برساند، اما مریم مخالفت میکند. از طرفی، مجید در پی مریم به آپارتمان سیما میرود و با کتک از او میخواهد به مریم تلفن کند و او را به بهانهی خودکشی کردنش، به آپارتمان بکشاند. وقتی مریم و علی سراسیمه به آپارتمان سیما میآیند با مجید روبهرو میشوند. به درخواست مجید، علی بیرون از آپارتمان منتظر میماند و لحظاتی بعد، مریم زیر مشت و لگدهای مجید جان میسپارد. علی که خاطراتش را بازگو میکند، میگوید که پس از حادثهی مرگ مریم، قاتل همسرش نیز که یک سارق جواهرات بوده پیدا میشود و حالا بهار کوچک برای او یاد مادرش را زنده میکند.
شام آخر (فریدون جیرانی، 1380):
مهین مشرقی استاد دانشگاه، بعد از 26 سال زندگی مشترک از همسر خود جدا میشود. ستاره دختر او که با مادر زندگی میکند و پدر را فردی متعصب میداند، عاشق مانی همکلاس خود میشود، اما مانی اظهار میکند که استاد خود مهین مشرقی را دوست دارد. پدر میفهمد و به حراست دانشگاه اطلاع میدهد که دختر و همسرش روابط غیراخلاقی با یک پسر دانشجو دارند. حراست دانشگاه مهین و ستاره را از دانشگاه اخراج میکند، اما مهین به عشق مانی پاسخ مثبت میدهد و قرار ازدواج میگذارند. از طرفی ستاره که عشق خود را از دست داده از مادر قهر میکند و به پدر پناه میبرد، ولی شب عروسی با تفنگ شکاری پدر به خانهی مادر میرود و مانی و مادر را به قتل میرساند.
همخانه (مهرداد فرید، 1386):
مهسا دانشجوی ترم آخر شهرستانی- است که به خاطر نیاوردن نمره در یک درس ناچار است یک ترم دیگر در تهران بماند. اما او که تاکنون برای اقامت در تهران با چند نفر از دانشجویان هم دورهای خود هم اتاق بوده، با فارغ التحصیل شدن آنها مجبور است به فکر جایی دیگر برای اقامت باشد. اما مگر پیدا کردن جایی مطمئن در دل غولی مثل تهران، برای دختری تنها و شهرستانی، به این سادگی است؟ جمشید که کارش کارگری در رستوران است، میگوید قصد کمک دارد اما مهسا باید باور کند؟
من مادر هستم (فریدون جیرانی، 1389):
سعید و سیمین با هم ازدواج کرده بودند و در آستانه جدایی هستند چرا که سیمین به امریکا مهاجرت کرده. نادر و ناهید با دخترشان زندگی میکنند و با سعید که دوست خانوادگیشان است ارتباط دارند. طوری که دخترشان، سعید را عمو خطاب میکند و با او درد دل میکند. با حضور دخترک در خانه سعید، بعد از صرف مشروبات الکلی، مست شده و دخترک باردار میشود. دخترک بعد از یک خودکشی نافرجام، به سراغ سعید رفته و او را به قتل میرساند. حالا سیمین در بازگشت از آمریکا، با وکالتی که از برادر سعید (مقتول) دارد تقاضای قصاص میکند و تنها شرط رضایت را تحویل بچه (بعد از تولد) به آنها میداند که دخترک نمیپذیرد. نادر که وکیل است، در جلسه دادگاه خاطرهای تعریف میکند و میگوید در جوانی با سیمین رابطه داشته و بعد از باردار شدن سیمین، جنین را سقط کردهاند و بعد از آن سیمین امکان باردار شدن را برای همیشه از دست میدهد. او معتقد است که حالا دخترش تقاص کار خطای او را در سالیان گذشته میدهد.
زندگی مشترک آقای محمودی و بانو (1391):
یک زوج جوان (پیمان قاسمخانی- ترانه علیدوستی) که با هم ازدواج نکردهاند و در کنار هم زندگی میکنند برای سفری چند روزه و مرمت یک بنای قدیمی به خانه خاله دختر میروند. در اقامت چند روزه در خانه قدیمی بین زوج جوان و زوج صاحبخانه (حمید فرخ نژاد- هنگامه قاضیانی) شکافهای موجود بین زوجها مشخص میشود و معلوم میشود که زندگی مشترک هیچ یک از این دو خانواده با وجود ظاهر آرام و پر زرق و برقشان سالم نیست. در انتها دختر و پسر از هم جدا میشوند.
داستان عشق و خیانت یک زن به شوهر یا برعکس ژانری است نوپدید در سینمای ایران که در سالهای پایانی دهه هشتاد شدت گرفته است و بهتبع موج جهانی سینما شکل گرفته است. مساله نیز آنجاست که این نوع عشق در جامعه ایران ممکن است که به صورت اندک وجود داشته باشد، اما چرا ما نباید عشق پاکی نیز که وجود دارد را ما به ازای این ژانر تصویر نماییم. متاسفانه این ژانر نیز همچنان رو به افزایش است که برخی عبارتاند از زندگی خصوصی (1390)، پلچوبی (1390)، برف روی کاجها (1390).
بحث و نتیجهگیری:
خانواده در ایران از اهمیت به سزایی برخوردار است و عامل همبستگی اجتماعی و نیز از نهادهای مؤثر در دوران معاصر است. با توجه به ویژگیهای فرهنگی ایرانی و نیز اصالت خانواده در دین اسلام این اهمیت مضاعف میگردد. لذا در یک کلام باید گفت آن چه در سینمای ایران سالهای اخیر و حتی یک دهه گذشته قابل ملاحظه است دور شدن از مبنا و مبانی اجتماعی و واقعیت شکلگیری خانواده در ایران است. طرح فانتزیهایی به نام عشق در سینمای ایران و قرار داشتن مدار عاشقی فانتزی برای زندگی واقعی خط روایت اصلی سینمای ایران را ساخته است.
اگر قائل به نظریه بازنمایی باشیم باید در برابر این مدعا اینگونه پاسخ گفت که سینما در حال حاضر مشغول بازنمایی جامعه ایرانی است و از این رو وضعیت جامعه در این زمینه نابسامان است. اما نباید از نظر دور داشت که ممکن است خانواده ایرانی دچار آسیبهایی گشته باشد اما آنچنان نگشته که نتواند تصویر قابل قبولی از خانواده را ارائه دهد.
به نظر میرسد دلیل عمده وضعیت سینمای ایران را در قبول «امر سیاسی» (The political) در برابر «امر سیاستی» (This polical) دانست. سینمای ایرانی از امر سیاستی و سیاستگذاری عرصه فرهنگ و هنر دور است، و فرایند سیاستگذاری این عرصه در ایران بسیار دچار مشکل میباشد. متاسفانه وضعیت سیاستگذاری در زمینه فرهنگ و بهویژه در عرصه هنر از آشفتگی جدی رنج میبرد و باعث میگردد که کارگردانان و سازندگان فیلمهای سینمایی نیز هم دچار سردرگمی بشوند و هم در وضعیت عدم پاسخگویی به سر برند؛ و بی راه هم نیست چرا که آنان از ظن خود یار وضعیت سیاستی حاکمیت شدهاند. درچنین وضعیت مطالبه عمومی و نخبگی از این قشر نیز دچار مساله است و راه فرار از پاسخگویی باز است. اگر این سرچشمه سیاستگذاری اصلاح گردد بیشک تصویرهای زلالتر و شفافتری نسبت به قبل بر پرده سینما خواهیم دید.
منابع و مآخذ:
• اشتریان، کیومرث (1391) مقدمهای بر روش سیاستگذاری فرهنگی، تهران: انتشارات جامعه شناسان
• سمتی، محمدمهدی (1385) عصر سیانان و هالیوود: منافع ملی، ارتباطات فراملی، ترجمه نرجس خاتون براهوئی، تهران: نشر نی
- Globalization: Social Theory and Global Culture, By Professor Roland Robertson,
- Dan Clawson et al. (eds.), Public Sociology: Fifteen Eminent Sociologists Debate Politics and the Profession in the Twenty-First Century. (University of California Press, 2007)