آقاسی، محمد(1393)،خبرگزاری بین المللی شفقنا،یکشنبه 6 آبان 1394
برای مطالعه مطلب در سایت شفقنا اینجا کلیک کنید.
شفقنا (پایگاه بین المللی همکاری های خبری شیعه) – محمد آقاسی در هفدهمین وآخرین بخش از نوشتارهای خود با عنوان «به دنبال محمل؛ جریان شناسی اجتماعی- سیاسی سال شصت و یک هجری قمری» آورده است:
در میان همه پلیدیها و تلخیها و انتهای انسانیت، یارانی نیز در کنار حضرت سیدالشهدا علیه السلام حضور داشتند که چون پروانه بر گرد خورشید وجودش میدرخشیدند. وصف و توصیف آنان هرچند بسیار کمتر از دیگر گروههای پیش گفته اند، چندان آسان و آسوده نیست. چرا که سعه وجودی هرکدام و نیز سیر و سلوک ایشان، سرشار از نکتههای لطیفی است که نپرداختن به آن، ظلمی است در حق ایشان. لذا از روی تعمد این بخش بسیار مختصر و مفید و به صورت کلی به ویژگیهای یاران واقعی و شیعیان حقیقی حضرت امام حسین علیه السلام که تقریبا به اتفاق جزء شاهدان شهید واقعه کربلا بودند، میپردازد. گواه گفتههای بالا سخن حضرت اباعبدالله در شب عاشورا و در کنار صف آرایی دشمن است که فرمودند: «فإنّی لا أعلم أصحاباً أوفى ولا خیراً من أصحابی وَ لاَ أَهْلَ بَیْت أَبَرَّ وَ لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَیْتِی» من یارانی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود سراغ ندارم و اهل بیتی فرمانبردارتر و به صله رحم پایبندتر از اهل بیتم نمیشناسم. (نجمی، ۱۳۸۷) هرچند این تعابیر بسیار بالاست و البته در مواردی دیگر نیز بر برتری این اصحاب دلالت شده است. به عنوان نمونه در فقراتی از زیارت خطاب به شهیدان کربلا آمده است: «أنتم سادت الشهداء فی الدنیا و الآخره» شما در دنیا و آخرت بزرگ و سرور شهیدان هستید.(کامل الزیارات: ۱۹۶) و نیز حضرت صادق علیهالسلام در زیارتی آنان را اینگونه مورد خطاب لطف و رحمت قرار داده و جایگاه ایشان را مشخص نموده اند که: «أنتم خاصه الله اختصّکم الله لابی عبد الله» شما خاصان درگاه الهی هستید. خداوند شما را ویژه ابا عبد الله قرار داد.(کامل الزیارات: ۱۸) لذا هر چند که مقام مجاهدین راه خدا بسیار بلندمرتبه است و در آیات و روایات برجایگاه باند مجاهدان تاکید گردیده است، شیعیان یاری کننده امام حسین علیه السلام از مقام و منزلتی بالاتر نسبت به آنان و سایر شهیدان برخوردار شدهاند. نقل است که حضرت پس از نماز ظهر عاشورا نیز یاران خویش را مورد خطاب قرار داده و فرمودهاند: «ای یاوران من! درهای بهشت به روی شما گشوده شده و نهرهای آن جاری و میوه هایش آماده است. بنگرید، پیامبر خدا است و شهدایی که در راه خدا کشته شدهاند منتظر قدوم شما هستند و شما را به بهشت بشارت می دهند. پس، از دین خدا و پیامبر خدا حمایت و از حرم پیامبر خدا دفاع کنید.» در مقابل اصحاب نیز لبیک خویش را اینگونه عرضه داشته اند که: «جانهای ما فدای تو باد و خونهای ما نگاهبان خونات. به خدا سوگند، تا وقتی کسی از ما زنده باشد، هیچ گزندی به تو و حرمت نخواهد رسید.» اما در میان تمام آنچه حضرت در بیان یاران خویش داشتهاند، هیچ فرازی رساتر و بالاتر از آخرین لحظات مجاهدت ایشان در بیان نیامده است. آنجا که حضرت همه اصحاب را شهید میبیند و می فرماید: «یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِىَ بْنَ عُرْوَهَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَى بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِىُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَهَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِىُّ، وَ یا عَلِىَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی؟! أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟ أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلى الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاهَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ.» اى مسلم بن عقیل! اى هانى بن عروه! اى حبیب بن مظاهر! اى زهیر بن قین! اى یزید بن مظاهر! اى یحیى بن کثیر! اى هلال بن نافع! اى ابراهیم بن حُصَین! اى عمیر بن مطاع! اى اسد کلبى! اى عبداللَّه بن عقیل! اى مسلم بن عوسجه! اى داود بن طرمّاح! اى حرّ ریاحى! اى على بن الحسین! اى دلاورمردان خالص! و اى سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا مىزنم ولى پاسخم را نمىدهید؟ و شما را مىخوانم ولى دیگر سخنم را نمىشنوید؟ آیا به خواب رفتهاید که به بیدارىتان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیدهاید که او را یارى نمىکنید؟ این بانوان از خاندان پیامبرند که از فقدانتان ناتوان گشتهاند. از خوابتان برخیزید، اى بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید. ولى به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهى نمىکردید، و از یاریم دست نمىکشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق مىشویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». (معالی السبطین، ج ۲ ص ۱۷) حسین بن علی علیه السلام یارانی داشت که در وفاداری و جاننثاری بی رتبه و مانند بودند و درست در شب گذشته و برای اثبات مدعای ماندن سخنان عجیبی بر زبان راندهاند. پس از اتمام حجت او، ابتدا عبّاس بن على به امام علیه السلام عرض کرد: «براى چه دست از تو برداریم؟ براى این که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزى را ببینیم؟» آنگاه برادران امام و فرزندان و برادر زادگان او و فرزندان عبدالله بن جعفر(فرزندان حضرت زینب سلام الله علیها) به پیروى از عبّاس یکى پس از دیگرى، سخنان مشابهى گفتند. امام علیه السلام آنگاه روى به فرزندان عقیل نمود و فرمود: «یا بَنی عَقیل! حَسْبُکُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِم، اِذْهَبُوا قَدْ أَذِنْتُ لَکُمْ» افتخار شهادت مسلم براى خاندان شما کافى است، اینک من به شما اجازه مى دهم که بروید و از این وادى پر خطر خود را نجات دهید. آنها عرض کردند: «مردم چه مى گویند؟! مى گویند ما بزرگِ خاندان و سالار و افتخار خود و عموزادگان خود را که بهترین مردم بودند در چنگال دشمن رها کردیم، بى آن که با آنها به طرف دشمن تیرى رها کنیم و یا با نیزه هاى خویش زخمى بر دشمن وارد سازیم و یا شمشیرى علیه آنان به کار ببریم. نه به خدا سوگند! چنین نمى کنیم، بلکه جان خود و اموال و اهل خود را فداى تو سازیم و در کنار تو جهاد مى نماییم و راه پر افتخار شهادت را که تو پیشتاز آن هستى مى پیماییم. زندگى پس از تو ننگمان باد.» سپس مسلم بن عوسجه به پا خاست و گفت: «آیا تو را در این شرایط در حلقه محاصره دشمن رها کنیم و برویم؟ در پیشگاه خدا براى تنها گذاردن تو چه عذرى داریم؟ به خدا سوگند از تو جدا نخواهم شد تا نیزه خود را در سینه آنها فرو برم و تا قبضه این شمشیر در دست من است بر آنان حمله مى کنم و اگر سلاحى نداشته باشم که با آن پیکار کنم با سنگ بر آنان حمله کنم، تا آنجا که همراه تو جان بسپارم» پس از او شجاع دیگرى به نام «سعید بن عبدالله حنفى» بپاخاست و ضمن بیان وفادارى خود گفت: «نه به خدا سوگند هرگز تو را، رها نخواهیم ساخت تا خداوند را گواه بگیریم که حرمت پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را در غیاب او در حقّ تو رعایت کردیم. به خدا سوگند اگر بدانم که در راه تو کشته مى شوم و دگر بار زنده شده و در آتش سوزانده مى شوم و خاکسترم را به باد مى دهند و هفتاد بار، با من چنین کنند، باز هم هرگز از تو جدا نخواهم شد تا در رکاب تو جان دهم. پس چرا چنین نکنم در حالى که کشته شدن فقط یک بار است و پس از آن کرامتى جاودانه است که پایانى ندارد.» پس از او، یاران نامدار امام(علیه السلام) زهیر بن قین و گروه دیگرى از اصحاب، سخنان حماسى همانندى بر زبان جارى ساختند.(مکارم شیرازی، ) و همینان بودند که تابلوی زیبای کربلای جمیل را به خون خویش شکل بخشیدند «وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون» آنها که ستم کردند به زودى مىدانند که بازگشت ایشان به کجاست! (سوره مبارکه شعرا / آیه ۲۲۷)
منابع و مآخذ بخش هفدهم:
—————-(۱۳۷۲) موسوعه کلمات الامام الحسین- علیهالسلام- ، قم: دارالمعروف
ابن قولویه، جعفربن محمد(۱۳۷۷) کامل الزیارات، ترجمه محمدجوادذهنی تهرانی، تهران: پیام حق
پور امینی، محمدباقر(۱۳۸۲) چهره ها در حماسه کربلا، قم: بوستان کتاب
مکارم شیرازی، ناصر(۱۳۸۵) عاشورا ریشهها انگیزهها، رویدادها و پیامدها، قم: مولف
نجمی، محمد صادق(۱۳۸۷) سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا، قم: بوستان کتاب